جدیدا زدم تو کار رپرهای زیر زمینی و چقدر قلم فرشاد رو دوست دارم، واقعا خوب مینویسه و این آهنگشم خیلی قشنگه 👇🏻
تو این جهانِ مجهول و مجبور
مرگ یعنی نباشم تو تیررسِ چشمهات
دیروزِ من گُمه زیر مهِ سنگین
شاید تو بودی مسیرِ گریختن به فردا
آدمی بدونِ ذوق میونِ تلهست
وقتی از اشکها یه بغض میمونه فقط
دلم تو تلهست، بیرونه تنم
از همه این بیخونهها بیخونهترم
تو بیداری نبینمت رویا میشی تو خواب
نبینمت تو خواب کُلِ بیداریم گُنگه
کمم بیطَعمه و زیادیم تنده
شاید با درخششت سیاهیم گم شه
بیچرا، بیچون
میونِ این جهنمِ زندهی بیروح
صدایی داخلم تو رو فریاد میزنه
میافتم به درونم از قصهی بیرون
زندگیم یه حجمِ کُشندهست
پُره جنگ و جدل و زخمِ وُ درهست
اگه عشق تو تو دلم نمیبود
نمیشد تو تپش این قلبِ موفق
همینه دلیلِ تمومِ دَوومِ من
حتی گاهی میشه دَوومم تمومِ من
میشه خیلی چیزها رو پذیرفت ولی
بیرحمانهست بی تو قبولِ من
میگردم پیِ دستی که تو فشارِ سیل ول شد و ناپدید و گم
یه کهکشان نبود جا گذاشت
آب کردش زرهِ آهنیم رو ذوب
میگردم پیِ دستی که تو فشارِ سیل ول شد و ناپدید و گم
میکردن موجها جدامون
آب کردش زرهِ آهنیم رو ذوب
تو ویرونههای نشسته به گِل
فقط مرگِ شعر و جمله بود و نغمهی کسل
بین لبهای حراف و بوسههای بیلب
پی یاقوتم تو این لحظهی کرخت
یه احساسم که مسیرش جداست
شهر و دشت و بارون و کویرش جداست
برام مهم نیست ادبیاتِ این دوران
واسم عشق همیشه ضمیرش شماست
من رو بپرون از این کابوس
از این مرگِ همهگیر با صدای ناقوس
خستهتر از اونم خودم گوشهام رو بپوشونم
من رو بپرونم از سلاحِ تابوت
نکنه غرق شده باشی
یا جزئی از خاطرهی شهر شده باشی
لمسِ دوبارهت قلههای کوهَمَن
و این نکنه ها مثِ خورههای روحَمَن
زندگی رو آب رو گرفتمش یاد
از اون لحظه که سیل تو رو گروگان گرفت
واسم دوری یه مفهومِ جغرافیایی بود
با تو معنا گرفتش یهو فاصله
غیرِ تو هیچی تو من زنده نیست
هیچ ماجرایی ساکنِ این قصه نیست
تویی دست گمشدهی من تو شهرِ آشوب زده
منم و این عشقِ خیس
نکنه غرق شده باشی
نکنه خاطرهی شهر شده باشی
لمس دوبارهت قلههای کوهَمَن
نکنهها خورههای روحَمَن
میگردم پیِ دستی که تو فشارِ سیل ول شد و ناپدید و گم
یه کهکشان نبود جا گذاشت
آب کردش زرهِ آهنیم رو ذوب
میگردم پیِ دستی که تو فشارِ سیل ول شد و ناپدید و گم
میکردن موجها جدامون
آب کردش زرهِ آهنیم رو ذوب
